یک سال قبل و در ۸۰۰۰ کیلومتری شمال دماغه لگوپیل، آندرس هافمن در تاریکی غروب آفتاب کنار بندر کپنهاگ ایستاده بود و میلرزید.
او در حالی که فقط یک مایو مشکی پوشیده بود، داخل آب تیره و ساکن شد. دمای هوا به زحمت به یک درجه سانتیگراد میرسید. ۳۵ ثانیه بعد او از آب خارج شد و روی سکوی بندر ایستاد. این را نمیتوان آغاز تمرینات شمرد، اما عملی بود که بعدها به کارش آمد.
تلاش برای حضور در پروژه مرد یخی پیچیده نبود. هافمن میخواست تبدیل به اولین انسانی شود که مسابقه سهگانه مرد آهنین را در سختترین شرایط آب و هوایی انجام دهد. به بیان دیگر او قصد داشت ۴ کیلومتر شنا، ۱۸۰ کیلومتر دوچرخهسواری و یک دوی ماراتن (۴۲ کیلومتر) را در قطب جنوب انجام دهد.
قسمت خوب ماجرا این بود که او چندان هم بیتجربه نبود. هافمن که سابقه ورزشهای فوتبال و بدنسازی را داشت، سال ۲۰۱۶ در مسابقه سهگانه مرد آهنین در کشورش دانمارک شرکت کرده بود. این یکی از سرگرمیهای ورزشی فهرست او بود. سهگانه دانمارک خیلی برای هافمن جذاب نبود و او فکر کرد که دیگر سراغ این رشته نخواهد رفت، تصمیمی که بعدها تغییر کرد.
هافمن میخواست تاریخ خودش را بسازد، اما از سوی دیگر در کنار افزایش تواناییاش در ورزش سهگانه باید مرزهای توانایی فیزیکی خودش را هم فراتر میبرد.
او میگوید: “من خیلی از آب سرد و برنامهریزی سفت و سخت تمرینات سهگانه خوشم نمیآمد، ولی از این که مجبور بودم ذهنیتم را تغییر دهم و از گذراندن این فرآیند خوشم میآمد. ” به همین دلیل هم در کنار ساعتها تمرین در مناطق سردسیر مانند گرینلند، ایسلند و نروژ، او آن روز صبح وارد آب سرد بندر کپنهاگ شد.
هافمن تا شش روز بعد هم کارش را تکرار کرد و هر روز تلاش کرد کمی بیشتر در آب سرد بماند. روز هفتم که از آب بیرون آمد، صورتش مثل یک شبح سفید شده بود و بدنش از شدت سرما قرمز بود. او توانسته بود ۱۱ دقیقه و ۵ ثانیه در آب سرد بماند.
هافمن گفت: “بدن من در ۷ روز نمیتوانست تغییر کند. این فقط یک تمرین ذهنی بود تا زمانی که کل سیستم بدنی زیر فشاری فوقالعاده است، بتوانید مغزتان را کنترل کنید. هدف اصلی این بود که ذهن باور کند چنین کاری شدنی است. “
یکشنبه، ۲۲ فوریه ۲۰۲۰، ساعت ۵:۳۰ صبح، آغاز پروژه مرد یخی، قطب جنوب
۲۰ روز پیش کپنهاگ را ترک کردیم. ابتدا به فرانکفورت پرواز کردیم، بعد به بوئنوس آیرس و از آنجا راهی اوشواینا در جنوب آرژانتین شدیم. یک هفته روی دریا بودیم و یک هفته هم در یک کمپ تحقیقاتی شیلیایی در قطب جنوب ماندیم. حالا سرانجام در خط شروع ایستادهام. صبحی آفتابی با دو قایق کمکی، شرایط برای شنا عالی بود. ماجرا شروع شد.
در حالی که آندرس هافمن داخل آب اقیانوس منجمد جنوبی شیرجه زد، گروهی که روی یکی از دو قایق کمکی قرار داشتند، فقط روی این احتمال تمرکز کرده بودند که ممکن است یک شناگر خیلی بزرگتر و ماهرتر به او ملحق شود.
سال ۲۰۰۳ یک فُک پلنگی به یک بریتانیایی که مشغول شنا در آبهای قطب جنوب بود، حمله کرد و او را کشت. این حیوان میتواند تا سه متر و نیم بزرگ شود و وزنش هم به ۵۰۰ کیلوگرم میرسد؛ در حالی که با این جثه قادر است با سرعت ۴۰ کیلومتر در ساعت شنا کند.
در حالی که تیم روی قایق کمکی، چهارچشمی مراقب بود تا نزدیک شدن خطر را اطلاع دهد، هافمن درگیر مشکلات ذهنی خودش بود.
او میگوید: “در یک کیلومتر اول، ناخودآگاه من میخواست مجبورم کند تا تسلیم شوم. صدایی در ذهنم میگفت که این تصمیمی اشتباه بوده. مسیر خیلی طولانی و خیلی سرد است و کل ماجرا بیمعناست. “.
اما پس از مدتی شنا کردن، بدن هافمن با ریتم حرکاتش آرامتر شد و او توانست به راهش ادامه دهد. پس از حدود ۴ کیلومتر شنا در آبی یخزده، او سرانجام توانست قسمتی از مسابقه را که کمتر مورد علاقهاش بود، تمام کند.
او در حالی که تمام تنش بیحس شده بود، ۳۰ دقیقه استراحت کرد تا سپس لباسش را عوض کند و آماده مرحله بعدی شود. البته ۲۰ دقیقه دیگر هم مجبور شد پیادهروی کند تا خون در پاهای یخزدهاش جریان پیدا کند. سرانجام او روی زین دوچرخه نشست و آماده رکاب زدن روی برف شد.
۵ کیلومتر اول خیلی آسان گذشت و او با خودش فکر کرد که همین گونه قسمت دوچرخه را تمام میکند. ولی در ۵ کیلومتر دوم اوضاع به گونهای پیش رفت که هافمن خیال کرد هرگز به خط پایان نخواهد رسید.
هافمن میگوید: “در آن نقطه هنوز فرسوده نشده بودم، فقط چهار ساعت از آغاز سفرم گذشته بود، اما فکر کردن به مسافت باقی مانده، آزاردهنده بود. از بیرون که به ماجرا نگاه میکنید، همه چیز خیلی کند به نظر میرسد، ولی من به چشم مسابقه به داستان نگاه میکردم. “
ذهن هافمن سریع کار میکرد، اما دوچرخه او به طرز دردناکی آهسته در آفتاب میانه تابستان قطب پیش میرفت. برای به دست گرفتن کنترل امور، هافمن همان کاری را کرد که یک سال قبل میان آب سرد بندر کپنهاگ کرده بود. او شروع به شمردن تعداد تنفسهایش کرد (در گروههای شصت تایی و دوباره از اول) تا بتواند زمان را به قسمتهای معین تقسیم کند.
در قطب جنوب او فقط روی طی کردن یک کیلومتر بعدی تمرکز کرد.
در حالی که سرما موجب اختلال در کار هورمونهایی میشد که حس تشنگی را القا میکنند، تیم پشتیبانی هر یک ساعت هافمن را مجبور میکردند آب بنوشد تا بدنش آسیب نبیند. اما در حالی که بطریهای آب از راه میرسید، سر و کله یک خطر دیگر هم پیدا شد.
تیم همراه هافمن (شامل راهنماهای متخصص قطب جنوب و تیم عکاسی و فیلمبرداری از دانمارک، آمریکا و نروژ) یک روز و نیم برای این مسابقه وقت داشتند.
او یک مسابقه نیمه ماراتن در قطب جنوب را زیر ۱۱ ساعت به پایان برده بود و به نظر میرسید که این زمان پیشبینیشده کافی باشد. در حالی که تیم از برنامه عقب بود، هوا هم بدتر شد. ساعت یک و نیم بامداد دوشنبه، در حالی که ۴۴ ساعت و نیم از آغاز ماجرا گذشته بود و هنوز نیمی از مسافت ۴۴ کیلومتری ماراتن باقی مانده بود، هافمن مجبور شد، پناه بگیرد.
با برف و بورانی که در اطرافش جریان داشت، دویدون او تقریبا تبدیل شده بود به لنگ لنگان راه رفتن. در حالی چالش اصلی به جای فکر کردن به زمان تمام شدن مسابقه تبدیل شده بود به طی کردن فاصله در هر زمانی که شد، تمام اعضای گروه پا پس کشیده بودند جز یکی از راهنمایان.
آنها چادر را بر پا کردند و منتظر شدند.
هافمن میگوید: “هوا دیوانهکننده بود، روی کوه یخ گیر افتاده بودیم و نمیتوانستیم تکان بخوریم. میتوانستیم به کمپ شیلی بازگردیم و در این صورت ماجرا به پایان میرسید. اما در آن لحظه چارهای جز صبر کردن نداشتیم. من میخواستم به هر قیمتی که شده به خط پایان برسم. “
در تابستان قطب جنوب (ژانویه تا مارس) دمای هوا صفر درجه سانتیگراد است؛ هوایی گرم برای این منطقه، اما کماکان سرد در مقایسه با سایر دنیا
او میگوید: “دست آخر ماجرا کمتر از ۷۳ ساعت طول کشید. وقتی تمام شد احساس سوررئالی داشتیم، چون ماجرایی رخ داد که فراتر از تصور ما بود. مثل سایر مسابقات سهگانه یا مرد آهنین، خط پایانی در کار نبود، ناگهان من دیدم که آنجا هستم با همان افراد و روی همان کوه یخ؛ ولی مسابقه تمام شده بود. “
سهشنبه، ۳ مارس ۲۰۲۰، اقیانوس منجمد جنوبی
به هیچ موضوعی غیر از پروژه مرد یخی فکر نمیکردم. ولی به محض این که ماجرا روی کوه یخ تمام شد، دیگر نمیتوانستم یک لحظه هم برف و یخ و سرما را تحمل کنم. فقط میخواستم سریع برگردم خانه. به تیم گفتم ظرفیت من پر شده است. اما هنوز روی دریا بودیم، یک هفته تا اوشوایا در آرژانتین فاصله داشتیم و ۱۰ روز با کپنهاگ. هنوز هم رابطه ما با دنیا محدود به پیغام تلفنی و ایمیلهای گاه و بیگاه بود.
وقتی هافمن به آرژانتین برگشت، متوجه شد این جهان همان جهانی نبود که او ترک کرده بود. اوایل فوریه شیوع کرونا فقط در چین بود، اما بعد از آن بود که کووید-۱۹ به معضلی برای سلامت جهان تبدیل شد.
۱۰ مارس که هافمن به آرژانتین بازگشت، موج شیوع کرونا اروپا را فرا گرفته بود. به دنبال مرگ صدها نفر ایتالیا قرنطینه شده بود و در اسپانیا، آلمان و فرانسه بیش از ۱۰۰۰ مورد ابتلا گزارش شده بود. نخست وزیر دانمارک گفته بود که قصد دارد مرزها را ببندد و پروازها پشت سر هم لغو میشدند، اما هافمن درست ۱۱ ساعت قبل از ممنوعیت ورود مسافران به این کشور، توانست به خانه برگردد.
آندرس هافمن حالا که به این سفر (از ۳۵ ثانیه باقی ماندن در آب یخزده بندر کپنهاگ تا ۷۲ ساعت سفر در آخر دنیا) نگاه میکند، معتقد است که تجربه او میتواند به مردمی که سختترین لحظات زندگی را میگذرانند، کمک کند.
هافمن گفت: “طرز فکر میتواند در تمام جنبههای زندگی موثر باشد. بسیاری از چیزهایی که ما با آن سرو کار داریم، قطعی نیستند و برخی از اهداف ما شاید خیلی دور به نظر برسند. اما تقسیم کردن سفرمان به قطعات کوچک و مرعوب فاصله طولانی نشدن، میتواند در هر موقعیتی به ما کمک کند. “
ثبت دیدگاه