مریم یقینی خبرنگار بازتاب خبر رقیه جانم بالهای سوخته را طاقت سنگ نیست. لبهای تشنه ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ات را آشنای تازیانه ها کردند.تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سه بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و همچون بابای بی سر غریبانه جان دادی .گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد شکایتهایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغضها روی هم جمع شده است و به یکباره میخواهد فوران کند دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم اما ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.هان ای دختر خورشید! تو خرابه نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند.ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانه های پی در پی را که فردا از جای تازیانه ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه هایت آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی. اه ای طفل سه ساله استوره صبر و استقامتی ،گاهی دلم هوای آرامش تو را دارد.
سه سال درتب وتاب نوازش هاونگاه های معشوق بودن کم نیست. پدری که بعدازهزار واندی سال همچنان عاشق هایی داردکه دیوانه واردوستش دارند.عاشق هایی که اوراندیده اند وعاشقش هستند،توچه بگویی که ازوقتی چشم گشودی اورا درکنار دیدی.
حق داری حال نبودنش توراازپادرآورد. توراحسین عاشق کردوخودش هم خریداری ات کرد. توبرای نبودحسین جان دادی نه درمیدان جنگ واین اوج نمایش عشق توست.
عشق را باید ازتوآموخت.توبهترین معلم سه ساله ی درس عشق هستی که خالصانه ترین عشقت رانثارجانانت کردی.
معشوقت خوداسطوره عالم دروفاداریست یقین دارم که درآغوش پدرجان دادی وآن لحظه عشق بی بدیل خود رانسبت به پدربه رخ عالم کشیدی.
عجیب نیست سه ساله ای تازیانه را تاب آورد تشنگی را اسارت را .امانبودپدراوراازنفس برای همیشه بیندازد.
سه ساله ی حسین صدایت میکنم چون توحسینی ترین حسینیِ عالمی.
خوشا به حالت که درآغوش معشوق جان دادی خوشا به حالت اشکت را بالبخندمعشوق پیونددادی خوشا به حالت بااین وصال زیبایت به معشوق”وصال اوازعمرجاودان به”.
عاشق ترین عاشق دنیا ووفادارترین وفادارعالم به ماهم درس عشق ورسم عاشقی بیاموزتامبادا بی وفایی ما درعشقی که ازش دم می زنیم مارا به خرابه های پستی کشاند.
ثبت دیدگاه