
فرادید| مفهوم «زمان» همواره یکی از جذابترین و هیجانانگیزترین موضوعات در سینما بوده. از زمانی که کریستوفر نولان به طور جدیتر، بررسی مفهوم زمان را برای ساخت فیلمهایش انتخاب کرد، مخطابان به طور دیوانهواری مجذوب زمان و فیلمهای سینمایی با این موضوع شدند. نولان با ساخت فیلم «میان ستارهای» همه را به مرز جنون رساند و شاید برای اولین بار بود که افرادی که تخصصی در زمینه فیزیک نداشتند، آنقدر مفاهیم سنگین مرتبط با زمان و مکان برایشان ملموس به نظر میرسید.
انتظارات از نولان به شدت بالا رفت و همین تیغ دو لبهای برای نولان شد. همه انتظار داشتن نولان در فیلم اخیرش به نام Tenet که یکی از پر هزینهترین فیلمهای تاریخ بود، حتی بسیار بهتر از فیلم میان ستارهای مفهوم زمان را برای مخاطبان بشکافد؛ اما نتیجه فاجعهبار بود. فیلمی بسیار گنگ، نامفهوم و بشدت خسته کننده. فیلم بحدی نامفهوم بود که رابرت پتینسون، بازیگر این فیلم در مصاحبهای گفته بود حتی خودم هم نمیدانم داستان چه بوده است.
با این حال عطش علاقمندان به مفهوم زمان نخوابیده است. آیا فقط نولان به مفهوم زمان در آثارش پرداخته است؟ قطعا جواب منفی است. در این مقاله میخواهیم فیلمی به شما معرفی کنیم که خاطرهی تلخ تماشای Tenet را از ذهنتان پاک کند و طعم شیرین بازی با زمان را به شما بچشاند. فیلم بی نظیر «تقدیر» یا «Predestination» محصول سال ۲۰۱۴.
به گزارش فرادید؛ تقدیر، فیلمی در سبک علمی تخیلی مهیج به کارگردانی برادران اسپیریگ است. از بازیگران آن میتوان به ایتن هاک، سارا اسنوک و نوآه تیلور اشاره کرد. فیلمنامه فیلم بر اساس داستان کوتاه “همه شما زامبیها” اثر رابرت آنسون هاینلاین نوشته شدهاست. فیلم داستان ماموری است که به سفرهای مختلفی در زمان فرستاده میشود. در آخرین ماموریتش، او باید تبهکاری را تعقیب کند که در سرتاسر زمانها او را فراموش کرده بود…

زمانی که یک مأمور سفر در زمان مشغول به خنثی کردن یک بمب است شخصی با وی درگیر میشود و شروع به شلیک به یکدیگر میکنند. در همین زمان، مأمور سفر در زمان موفق میشود خود را به بمب برساند تا آن را خنثی کند. بمب منفجر میشود و درنتیجهٔ آن صورت وی میسوزد. شخصی به او نزدیک میشود و وی را کمک میکند تا وسیله سفر در زمانش را پیدا کند و به کمک آن به بیمارستانی در زمان آینده منتقل میشود.
زمانی که مأمور دوران بهبودی از جراحیهای بازسازی صورتش را میگذراند، مشخص میشود که او تلاش داشته تا از حملهٔ مشهور “بمب گذار شکست خورده” در سال ۱۹۷۵ در شهر نیویورک جلوگیری کند. پس از بهبودی، آخرین ماموریتش به وی ابلاغ میشو. داستان فیلم از این نقطه آغار میشود و مخاطب از اینجا به بعد با مأمور زمان همراه میشود و یکی از تجارب فراموش نشدنیِ بازی با مفهوم زمان را تجربه خواهد کرد.

نام فیلم Predestination (تقدیر) با درونمایه مرکزی آن عجین است. مفهوم آزادی اراده برای کسانی که خود را در زمان محدود میکنند اغلب محلی از اعراب ندارد. اما برای فردی که خارج از مرزهای زمانی زندگی میکند، دغدغههای تغییر آینده قابل اغماض نیستند. اما به واقع زمان مؤلفهای سیال است یا ایستا؟ آیا اتفاقات، از قبل تعیین شدهاند و قابل تغییر نیستند؟ آیا تمام لحظات زندگی از قبل مشخص شدهاند؟ اینها پرسشهای اساسی هستند که مطرح میشوند، اما لزوماً فیلمنامه برادران اسپیریگ پاسخی به آنها نمیدهد. آنها نمیتوانند این موضوع را در حد فهم شعوری از مخاطبان پایین بیاورند.
تقدیر از پیش نوشته شدهی انسانها یا آزادی عمل ما در تغییر مسیر زندگیمان، یکی از مهمترین سوالات فلسفی تاریخ بشر است که فیلسوفهای زیادی با آن دست و پنجه نرم کردهاند و میکنند. ما دوست داریم باور داشته باشیم که افسارِ تکتک لحظاتمان دست خودمان است، اما چه میشود اگر تمام کارهایی که میکنیم و تمام تصمیماتی که میگیریم جزیی از سرنوشتی باشند که راه فراری از آن نیست؟
«تقدیر» با این سوال سروکار دارد و جواب ترسناکی هم برایش دارد. در فیلم کاراکترها در یک چرخهی تکراری گرفتار شدهاند و سرنوشتشان طوری توسط نیرویی بالاتر برنامهریزی شده است که بارها اشتباه کنند و بارها در تلاش برای منحرف شدن از مسیرشان شکست بخورند.
«تقدیر» دنیایی را به تصویر میکشد که زندگیت بدون اینکه خودت بدانی، حاصل سلسله اتفاقاتی است که با دقت کنار هم چیده شدهاند. وقتی از این حقیقت خبر نداریم، با توهم آزادی عمل روزمان را شب میکنیم، اما اطلاع داشتن از آن یعنی روبهرو شدن با دستهایی که تکانمان میدهند و این به بحران وجودی ترسناکی ختم میشود. «تقدیر» مطمئنا فیلم انقلابی و بزرگی نیست، اما با پرداخت به این موضوع و روایت یک داستان پرپیچ و تاب و غوطهورکننده، به اثری تبدیل میشود که نباید از دستش بدهید.
فقط بزرگترین گلهای که به برادران اسپیرگ دارم، تلاششان برای شیرفهم کردن تماشاگران است. شاید درخواست عجیبی به نظر برسد، اما جذابیت «تقدیر» بیشتر میشد، اگر سازندگان معمای مرکزی فیلم را مبهمتر روایت میکردند. در حال حاضر هم پس از اتمام فیلم مطمئنا مغزتان را منفجر پیدا میکنید، اما فیلم با وجود پتانسیلی که داشته، جای خاصی برای جستجوهای شخصی تماشاگران نمیگذارد.
بعضیوقتها فیلم از مسیر اصلیاش خارج میشود و معمای مرکزیاش را همچون یک فیلم توضیحی یوتیوبی بهطرز بسیار آشکاری تشریح میکند؛ بنابراین به جای اینکه در پایان فیلم فقط از اتفاقی که افتاده سرنخهای پراکندهای داشته باشید و برای تماشا و جستجوی بیشتر اشتیاق داشته باشید، به لطف توضیحات آشکار سازندگان، از حدود ۹۰ درصد از اتفاقاتی که افتاده آگاه هستید. این مسئله باعث شده تا «تقدیر» برخلاف داستان پیچیدهای که دارد، آنقدرها پیچیده به نظر نرسد.
ثبت دیدگاه