
این صفت گرچه لغتِ چندان فاخری نیست، اما حامل ایدۀ عمیق و مهمی است: اینکه ما احتمالاً در مهمترین و تأثیرگذارترین دورۀ تاریخ به سر میبریم و گسترۀ دلالتش هم بسیار فراتر است از همهگیری کووید-۱۹ یا اوضاع سیاسی سال ۲۰۲۰.
نخستینبار فیلسوفی به نام دِرِک پرفیت، چندسال پیش، این ایده را مطرح کرد که انسانهای عصر حاضر تأثیری منحصربهفرد بر جهان خواهند گذاشت. او در کتاب خود با عنوان درباب آنچه مهم است۱ میگوید: «ما در لولای تاریخ قرارگرفتهایم، با توجه به دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی دو قرن اخیر میتوان گفت که جهان هرگز با این سرعت تغییر نکرده است.
درچند ماه اخیر، تلاش عدهای از پژوهشگران و دانشگاهیان برای بررسی سیستماتیکتر فرضیۀ لولای تاریخ آن را دوباره به مرکز توجه آورده است. داستان از آنجا شروع شد که سال گذشته پروفسور ویل مکسکیل از دانشگاه آکسفورد تحلیل جامعی دربارۀ این فرضیه منتشر ساخت.
همانگونهکه کِلسی پایپر در همان زمان در بخش آیندۀ ایدهآلِ وُکس بهدرستی اشاره کرد، مسالۀ لولای تاریخ فراتر از یک بحث انتزاعی فلسفی است: هدف غایی از طرح این موضوع تعیین و تبیین اولویتهای جوامع انسانی برای تأمین آیندۀ بلندمدت نسل بشر است.
برای درک چرایی این موضوع بهتر است ابتدا از استدلالهایی شروع کنیم که در دفاع از «لولاییبودن» لحظۀ حال جهان بیان میشوند (گرچه خود مکسکیل اصطلاح «تأثیرگذاری» را ترجیح میدهد که رسمیتر است).
دیدگاه اول را میتوان دیدگاه «دوران مخاطرهآمیز» نامید. در سالهای اخیر این نظریه که ما در دوران آسیب بلندمدت به کرۀ خاکی بهسر میبریم واحتمال نابودکردنِ خودمان بهطرز بیسابقهای افزایش یافته، طرفداران بسیاری یافته است.
بهاعتقاد توبی اُرد -همکار مکسکیل در دانشگاه آکسفورد- نیروهای مخربی که ذکرشان رفت، از حد دانش ما فراتر رفتهاند. او در کتاب خود باعنوان پرتگاه۲ به لزوم کاهش مخاطرات وجودی میپردازد. عنوان کتاب اُرد تمثیلی است از موقعیت فعلی ما: در مسیری که به لبۀ پرتگاه منتهی میشود، جایی که هر یک قدم اشتباه مرگبار خواهد بود.
بهنظر اُرد، آنچه عصر ما را بهطور ویژهای سرنوشتساز کرده این است که ما تهدیدهایی ایجاد کردهایم که اجداد ما هرگز مجبور به رویارویی با آنها نبودهاند، مثل جنگ هستهای یا پاتوژنهای کشنده. درعین حال، ما عملاً برای جلوگیری از چنین وقایع تمدنسوزی تلاش خاصی نمیکنیم.
هوش برترِ قدرقدرت، بهتنهایی قادر خواهد بود براساس اهداف و نیازهای خود، سرنوشت بشر را تا روز آخر تعیین کند. بااینحال این دسته از محققان سناریوهای مختلف ممکن را دراین مسیر مورد توجه قرارمیدهند؛ چرا که ممکن است آیندۀ تمدن را آنکسی رقم بزند که پیشازهمه کنترل این هوش مصنوعی را در دست بگیرد، و این کنترلگر ممکن است قدرتی سراسر خیر و نوعدوستی باشد که چنین نیرویی را به نفعِ همگان به کار گیرد، یا شروری باشد که از آن برای سرکوب و انقیاد تمامی مخالفان خود بهره ببرد.
همه تا این حد به سرنوشتساز بودن آثار هوش مصنوعی معتقد نیستند. اما آنها که هستند، درپاسخ به بقیه چنین استدلال میکنند که حتی اگر احتمال بسیار اندکی برای تحقق بدترین سناریوهای هوش مصنوعی قائل باشیم، صِرف همین واقعیت که وقوع چنین سناریوهایی میتواند تأثیری بسیار عمیق و بلندمدت داشته باشد، کافی است تا چندین دهۀ پیشرو را مهمتر از هر زمان دیگری در تاریخ بشر بدانیم.
در حمایت از فرضیۀ لولای تاریخ شواهد دیگری نیز میتوان ارائه داد. بهعنوان مثال، لوک کِمپ از دانشگاه کمبریج به این نکته میپردازد که اثرات مخرب گرمایش جهانی و آسیبهای محیطزیستی که عوامل انسانی در قرن حاضر پدید آوردند، ممکن است تا آیندهای بسیار دور ادامه یابند. به گفتۀ کِمپ «اساسیترین تحولی که تاکنون در تاریخ بشر رخ داده، پیدایش دورۀ هولوسین بوده که انقلاب کشاورزی را ممکن ساخت».
بحث دیگری که در دفاع از این موضع میتوان مطرح کرد، این است که جوانیِ نسبی تمدن بشری، شدتِ ویژهای به تأثیرگذاری ما بخشیده است.
البته همانطورکه درادامه خواهیم دید، مسالۀ جوانیِ نسبی تمدن را میتوان در جهت نقض این فرضیه هم مطرح کرد. چنانکه میتوان پرسید پس براین اساس، درواقع، اولین انسانها باید تأثیرگذارترین دوران ممکن را طی کرده باشند، چراکه تنها چند گام اشتباه در دوران پالئوسن، یا در آغاز انقلاب کشاورزی کافی بود تا تمدن ما هرگز به عرصۀ وجود پا ننهد.
ممکن است، اما در مقابل، مکسکیل معتقد است گرچه درسراسر تاریخ بشری، مقاطع محوری بسیاری وجود داشته، همگی لزوماً چنین تأثیرگذار نبودهاند.
اگر یک فعال حوزۀ نوعدوستی مؤثر به این نتیجه برسد که اکنون در تأثیرگذارترین لحظۀ تاریخ قرار داریم، آنگاه بهنظر منطقی میرسد که بخش زیادی از وقت و سرمایۀ خود را در اسرع وقت به کاهش ریسک وجودی اختصاص دهد
ازمیان هزاران است.

چرا این موضوع مهم است؟
داشتن چنین تعریفی از مسالۀ تأثیرگذاری، نشان میدهد که مکسکیل و دیگران اساساً چرا به این موضوع میپردازند. مکسکیل، درمقام فیلسوفی که به آیندۀ بسیار دور میاندیشد، و همفکرانش، فرضیۀ لولای تاریخ را فراتر از یک پرسش نظری میدانند که صرفاً برای ارضای حس کنجکاوی طرح میشود.
برای اینکه قضیه کمی ملموسترشود، درنظر بگیرید وقتی میدانید روز بعد تأثیرگذارترین روز کل زندگیتان تاکنون خواهدبود -مثلاً روز یک امتحان بسیار مهم یا روزی که با شریک زندگی خود ازدواج میکنید- چگونه وقت و تلاش زیادی صرف آن میکنید.
درمقابل، اگر خیرین معتقد باشند که تا مؤثرترین دورۀ تاریخی قرنها فاصله داریم، آنگاه به احتمال قوی بر یافتن راههای بهینهسازی اقدمات نوعدوستانه در بلندمدت، مثلاً بر سرمایهگذاری برای نسلهای آینده تمرکز خواهند کرد. به گفتۀ مکسکیل، بهعنوان مثال، یک خیّر با سرمایهگذاری بخشی از ثروت خود با نرخ سود پنج درصد، در عرض ۲۰۰ سال مبلغ اولیه را هفدههزار برابر خواهدکرد.
برخی ممکن است باتوجه بهاینکه درطول تاریخ بارها نابودی جوامع به نابودی ثروتها منتهی شده، فرض سوددهی بلندمدت سرمایه را زیر سؤال برند. محتمل است برخی دیگر نیز معتقد باشند بهترین کار، تخصیص کل سرمایه به مشکلات بزرگ جاری مثل فقر است.
آنچه تا اینجا گفته شد، بخشی از استدلالهایی است که حمایت از فرض لولایی بودن زمان حال و دلایل اهمیت پرداختن به آن مطرحاند، حال ببینیم چه دلایلی در مخالفت با این فرضیه مطرح میشوند: سادهترین راه نشاندادن این نکته است که با تکیه بر علم احتمالات، صحت این فرضیه چندان محتمل نیست.
با فرض اینکه نژاد بشر با عبور از قرن حاضر، طبق متوسط طول عمر یک گونۀ پستاندار به حیات خود ادامه دهد، آنگاه حداقل یک میلیون سال دیگر درپیش رو داریم که دراین مدت احتمالاً توانستهایم به امکان حیات در سیارات دیگر نیز دست یابیم.
مکسکیل میگوید با توجه به جمعیت نجومی انسانهایی که هنوز قرار است در این دنیا زندگی کنند، بسیار دور از ذهن است که از قضا جمعیت اندک ما تأثیرگذارترین باشد. همچنین آیندگان ما احتمالاً (یعنی امیدواریم که) بهلحاظ اخلاقی و علمی بسیار فراتر و بهتر از ما عمل کنند، و بنابراین چهبسا آنها تأثیر بیشتری بر آیندگان خود خواهند داشت، آنهم از طرقی که ما حتی قادر به درکش نیستیم.
او همچنین معتقد است فرض تأثیرگذارترین بودن ما نهتنها محتمل نیست، بلکه تا حدودی شکبرانگیز است. گویی کسانی که چنین نتیجهای میگیرند گرفتار نوعی منطق غلط پنهانند؛ نوعی به سودِ خود قلمدادکردنِ ناخودآگاه. چهبسا که پای سوگیریهای شناختی در میان باشد:
دوم، احتمال وجود خطای سوگیری تأیید در میان است: وقتی کسی معتقد باشد که باید به ریسکهای وجودی بیشتر اهمیت داد (همانگونهکه تمامی پژوهشگرانی که دراین مقاله به آنها اشاره شد، اعتقاد دارند)، آنگاه ناخودآگاه استدلالهایی در تأیید نتیجهای از پیش تعیینشده ارائه میدهد.
بهگفتۀ مکسکیل: «اگر میبینیم که زنجیرهای از دلایل ما را به سمت این نتیجه هدایت میکند که در تأثیرگذارترین زمان ممکن قرارگرفتهایم، بیشاز آنکه به صحت نتیجه اعتماد کنیم، بهتراست بهاین بیاندیشیم که شاید منطق ما دچار خطاست».
بهاتکای این دلایل، مکسکیل نتیجه میگیرد که ما به احتمال قوی در تأثیرگذارترین لحظۀ تاریخ قرار نگرفتهایم. به گمان او، گرچه دلالیل خوبی هست برای اینکه فکرکنیم وضعیت فعلی ما نسبتبه سایر دورهها وضعیت ویژهای است، اما باتوجه به آیندۀ پیشروی تمدن بشری که احتمالاً بسیار هم طولانی خواهد بود، تا رسیدن به لحظۀ لولاییِ واقعی زمان زیادی باقی مانده است.
جنبۀ مثبت لولایی نبودن زمان حال
گرچه قبول این نتیجه که ما احتمالاً مهمترین انسانهای جهان در مهمترین زمان نیستیم، میتواند دلسردکننده بهنظر رسد، اما درواقع چه بسا چیز مثبتی باشد.
او میگوید: «در تاریخِ حکومتها سابقهای طولانی از اعمال قوانین سخت و بیرحمانه در واکنش به احساس خطر وجود دارد، و هرچه این احساس خطر جدیتر بوده، اقدامات اضطراری هم شدیدتر بودهاند». مثلاً از سوی برخی از محققینی که خواستار جلوگیری از ظهور هوش مصنوعی شریر یا سایر فجایع تکنولوژیکی هستند، پیشنهادی مطرح شده مبنی بر لزوم نظارت کامل و دائم بر تک تک افراد در سراسر جهان.
درآخر، اما باید متذکر شد، اگر زندگی در نقطۀ لولایی تاریخ نیازمند فداکاری است، به این معنا نیست که سایر دورهها را میشود بیخیال و ولنگار سپری نمود. قرارنداشتن ما در حساسترین لحظۀ تاریخ بشر ما را از مسئولیتهایی که نسبت به آینده داریم رها نمیسازد.
پس حتی اگر نتوان گفت که آیا دورۀ ما تأثیرگذارترین خواهد بود یا نه، قطعاً میتوان گفت که ما -خوب یا بد- قدرت فزایندهای در شکلدادن و در کیفیت حیات میلیاردها انسان در آینده خواهیم داشت. تنها آیندگان قادرند قضاوت کنند که ما چگونه از قدرت و تأثیری که داشتیم استفاده کردهایم.
• این مطلب را ریچارد فیشر نوشته و در تاریخ ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۰ با عنوان «Are we living at the ‘hinge of history’?» در وبسایت بیبیسی منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۹۹ با عنوان «آیا در نقطۀ عطف تاریخ ایستادهایم؟» و ترجمۀ سارا زمانی منتشر کرده است.
[۱]On What Matters
[۲]The Precipice
[۳]Superintelligence






ثبت دیدگاه