سه شنبه, ۲۴ مهر , ۱۴۰۳ 12 ربيع ثاني 1446 Tuesday, 15 October , 2024 ساعت ×
23 مهر 1399 - 11:25
شناسه : 17276
2

هیچ دوربینی تصویرش را ضبط نکرده است و حتی یک نشانه هم از او نیست. پدر و مادرش حالا انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه رفته‌اند. هشت ماه بی‌نتیجه به دنبال فرزندشان گشته‌اند و حالا فقط به یکدیگر مظنون هستند.

معمای ناپدید شدن
 
سیما فراهانی| ۵٠٠ تومان پول تو جیبی داشت. رفت تا از سوپرمارکت برای خودش خوراکی بخرد. انتظار برای آمدن مادرش را تاب نیاورد و راهی مغازه محل شد. به سراغ مرد مغازه‌دار رفت و برای خودش یک لواشک خرید و بعد از آن از مغازه خارج شد. این آخرین تصویر از امیرسام چهارسال‌ونیمه است که در قرچک ورامین ناپدید شد..
حالا ٨ ماه از آن ظهر شوم می‌گذرد؛ از آن ظهری که امیرسام با گم شدن مرموزش، پلیس را پیش روی معمایی بزرگ قرار داده است. هشت ماه است که هیچ اثری از این پسربچه نیست. کسی از او خبری ندارد.
 
هیچ دوربینی تصویرش را ضبط نکرده است و حتی یک نشانه هم از او نیست. پدر و مادرش حالا انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه رفته‌اند. هشت ماه بی‌نتیجه به دنبال فرزندشان گشته‌اند و حالا فقط به یکدیگر مظنون هستند.
این اتفاق تلخ روز ٢٨ بهمن سال گذشته رخ داد. امیرسام چهار سال‌ونیمه جلوی در خانه‌شان در خیابان قرچک ورامین منتظر مادرش بود. ۵٠٠ تومان از یکی از بستگان‌شان پول گرفته بود.
 
می‌خواست به مغازه برود تا برای خودش خوراکی بخرد. مادرش به او گفت منتظر بماند تا برود از داخل خانه پول بیشتری بیاورد، ولی امیرسام تاب انتظار را نداشت. خودش راهی مغازه شد. مغازه‌ای که تنها ١٠ متر با خانه‌شان فاصله داشت. امیرسام داخل مغازه رفت و از مرد مغازه‌دار لواشک خرید.
پس از آن دیگر هرگز کسی او را ندید. نه همسایه‌ها، نه مرد مغازه‌دار و نه مردم محله‌های اطراف، هیچ‌کس حتی ردی از این پسر را پیدا نکرد. حالا ماه‌هاست که پدر و مادر امیرسام خیابان‌ها را متر می‌کنند تا ردی از پسرشان پیدا کنند. پدر و مادری که از هم جدا شده‌اند و هر کدام انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه رفته‌اند.
 
این درحالی است که پلیس آگاهی قرچک نیز درحال پیگیری این پرونده است و تا الان از چندین مظنون بازجویی کرده، ولی به نتیجه‌ای نرسیده است. هیچ نشانی از این پسربچه نیست و تا الان هیچ سرنخی از این پرونده معمایی پیدا نشده است.

١٠٠ میلیون مژدگانی
پدر امیرسام ماجرای ناپدید شدن پسرش را چنین روایت می‌کند: «من و همسر سابقم دو سالی است که از هم جدا شده‌ایم. دو پسر دارم. امیرسام و امیرمحمد. امیرسام چهار سال‌ونیمه است و امیرمحمد نیز ١٠ سال دارد. پس از جدایی حضانت هر دو پسرم با مادرشان بود.

 
آن‌ها با مادرشان زندگی می‌کردند و هرازگاهی به دیدن من می‌آمدند. امیرسام مرا خیلی دوست داشت و بیشتر مواقع دلش می‌خواست که با من وقت بگذراند. اما ظهر روز ٢٨ بهمن ماه به من خبر دادند که پسرم از مقابل خانه مادرش ناپدید شده و نیست.
خیلی به دنبال او گشتم. از آن روز به بعد زندگی‌ام نابود شده. همه کار و زندگی‌ام را رها کرده‌ام و به دنبال پسرم می‌گردم، ولی هیچ اثری از او نیست.
 
به تحقیقات پلیس هم اکتفا نکردم. خودم تمام خیابان‌ها را گشتم. تمام متروها، حتی به سراغ کودکان کار هم رفتم، ولی هیچ نشانه‌ای از پسرم پیدا نکردم. در آن محل هیچ دوربینی نبوده، برای همین نمی‌دانیم چه بلایی سر پسرم آمده است. دیگر نمی‌دانم باید چکار کنم.
حتی به سراغ دعانویس هم رفتم. کلی هزینه کردم. آن‌قدر این مسأله مرا تحت‌تأثیر قرار داده که خودم هم نمی‌دانم دارم چکار می‌کنم. برای همین حتی از دعانویس هم کمک خواسته‌ام. حالا دیگر می‌دانم که کار مادرش است. او برای اینکه مرا آزار دهد پسرم را جایی پنهان کرده است.
 
وگرنه تا الان باید تکلیف سرنوشت پسرم مشخص می‌شد. اگر کسی او را دزدیده بود، پیدا می‌شد. یا حتی اگر بلایی سرش آمده بود، پلیس این را می‌فهمید. برای همین احساس می‌کنم که همسر سابقم این کار را کرده تا من عذاب بکشم. او با من اختلافات زیادی داشت و اصلا بعید نیست که دست به چنین کاری زده باشد.
من خواننده سفره‌خانه‌ها بودم. درآمد خیلی خوبی داشتم. از وقتی پسرم گم شد سر کار نرفتم. الان ٨ است که بیکارم. با این حال حاضرم همه زندگی‌ام را بدهم تا پسرم را پیدا کنم. برای یافتنش ١٠٠ میلیون تومان مژدگانی گذاشتم. عکسش را چاپ و همه جا منتشر کردم. حتی بنر هم برایش زده‌ام. اگر کسی او را پیدا کند، زندگی‌ام را می‌فروشم تا مژدگانی‌اش را بدهم.»

٨ ماه عذاب
مادر امیرسام، اما حرف‌های دیگری می‌زند. او روایت دیگری از این ماجرا دارد و درحالی‌که اشک می‌ریزد، با بغض از این ٨ ماه دوری می‌گوید: «پسرم با من زندگی می‌کرد. خیلی باهوش و شیرین زبان بود. همه دارایی من پسرهایم بودند که حالا او را از من گرفته‌اند.

 
آن روز ظهر با پسرم به خانه خواهرم که روبه‌روی خانه خودمان است، رفتیم. وقتی برگشتیم دامادمان به او ۵٠٠ تومان پول داد. او هم گفت که می‌خواهد به مغازه برود و خوراکی بخرد.
به او گفتم صبر کن بروم بالا و پول بیشتری بیاورم. او داخل راهرو بود که من به خانه‌مان در طبقه دوم رفتم. در کل چند ثانیه بیشتر طول نکشید، وقتی برگشتم او نبود. بلافاصله به مغازه رفتم که گفت همین الان پسرم به آنجا رفته و لواشک خریده است.
 
دیگر او را ندیدم. ٨ ماه است که زندگی ندارم. خواب و خوراک ندارم. هر روز و هر شب لباس امیرسام را بغل می‌کنم، بو می‌کنم تا لباس او در دستانم نباشد خوابم نمی‌برد.‌
نمی‌دانم باید چکار کنم. ٨ ماه است که عذاب می‌کشم و کسی اصلا به دادم نمی‌رسد. تنها مانده‌ام. تصور می‌کنم که شوهرم برای عذاب دادن من دست به این کار زده باشد. او از همان ابتدا حضانت بچه‌ها را می‌خواست. من هم قبول نکردم.
 
برای همین فکر می‌کنم که او این کار را کرده تا مرا اذیت کند. به‌هرحال چشم انتظارم و هیچ کاری از دستم برنمی‌آید. ٨ ماه است که نمی‌دانم پسرم کجاست، حالش چطور است، غذا می‌خورد یا نه، بازی می‌کند یا نه؛ کاش حداقل بتوانم یک سرنخ پیدا کنم.»

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.