
دختر گریهاش میگیرد. کمکم تبدیل به هقهق میشود. دو هفته پیش پدرش را به خاطر کرونا از دست داده. پدر در سکوت و تنهایی به خاک سپرده شده و دختر قارهها دور از خانه پدری، در انزوا اشک میریزد.
«قرار بود بیایند پیشم. میگفتیم بالاخره کرونا تمام میشود. موقعی از بیماری بابا خبردار شدم که بیمارستان بستری شده بود. چند روز بیشتر طول نکشید. مادرم اوضاعش بهتر است و توی خانه قرنطینه است.
پنج سال است مهاجرت کرده تا به گفته خودش زندگیاش را جای دیگری بسازد. میگوید پدرم خودش همیشه مشوقم بود و میگفت هر کاری را دوست داری و دلت میخواهد، همان کار را بکن! مهتاب ۲۹ ساله، اما حالا طوری غمگین است که اصلاً نمیداند میتواند تنهایی دوام بیاورد یا نه. منتظر است شرایط طوری شود که بتواند برگردد ایران پیش مادرش تا با هم سوگواری کنند.
تا پیش از کرونا، امیدی برای دیدارهای سالی یک بار یا دو سالی یک بار بود. یا آنها میآمدند یا اگر فرصتی پیش میآمد، کسی از اینجا پیششان میرفت.
مینا ارزاقی حدود ۷ سال است با همسرش از ایران به مونترال کانادا مهاجرت کرده. او از شرایط پیش آمده به خاطر کرونا میگوید: «بعد از این مدت تازه به شرایط باثباتی رسیدهایم و میتوانیم از عزیزانمان بخواهیم اینجا پیشمان بیایند. برای دو نفر از اعضای نزدیک خانواده دعوتنامه فرستاده بودیم و آنها برای آمدن اقدام کرده بودند.
مینا از همکار سنگالیاش هم میگوید که همسرش قبل از شرایط بحران برای کاری به کشور خودش سفر کرده بود و ماهها نتوانست به خاطر بسته بودن مرزها به کانادا برگردد و زن و دو فرزند خردسالش تنها بودند.
«قرار بود شیرینترین اتفاق زندگیام را با پدر و مادرم جشن بگیرم، اما کرونا نگذاشت.» المیرا این را میگوید و ادامه میدهد: «پدر و مادرم قرار بود برای به دنیا آمدن فرزندم پیشم بیایند و چند ماهی بمانند. از طرفی به خاطر دیدنشان بعد از چند سال ذوق زده بودم و از طرف دیگر خوشحال بودم که مادرم کنارم خواهد بود و کمکم خواهد کرد، چون اولین تجربه مادر شدن من است و چیز زیادی نمیدانم.
آنها برای دلتنگیشان راهی پیدا نمیکنند جز همانها که از قبل بود. تماس تصویری. اولش میگفتند حالا همه مثل هم شدیم. بچههایی هم که ایران هستند با تماس تصویری میتوانند پدر و مادرشان را ببینند.
علی سالی یک بار میآمد ایران و خانوادهاش را میدید. حالا نمیداند دوباره کی قرار است دیدارها تازه شود. در این مدت عمو و یکی از دوستان نزدیکش را به خاطر کرونا از دست داده: «برای ما که دور هستیم، شرایط خیلی بدتر است.
لیلا یکی دیگر از مهاجران هم این طور میگوید: «پروازها خیلی محدود هستند یا عملاً لغو شدهاند. همیشه وقتی میخواستم تابستان بیایم ایران، از زمستان بلیت رزرو میکردم، اما حالا آمدنم در ابهام کامل است. از طرفی قرنطینه خانگی بعد از بازگشت از سفر را هم باید محاسبه کنیم. در کل شرایط خیلی سخت است. دلتنگی و این که نمیدانی در نهایت چه میشود، حالمان را بدتر میکند.»
ویستا ساکن استرالیا هم این طور میگوید: «کلاً مرزهای استرالیا بسته است و تازه اگر هم کسی از اعضای نزدیک خانواده موفق شود ویزا بگیرد، باید ۲ هزار و ۵۰۰ دلار هزینه قرنطینه برای هر زوج پرداخت کند و دو هفته بیشتر هم نمیتوانند بمانند. این عملاً یعنی کسی نیاد.»
احسان قرار بود جشن ازدواجش را در ایران برگزار کند. نامزدش ایتالیایی است و آنها فروردین امسال قصد سفر به ایران و برگزاری مراسم را داشتند که کرونا آمد.
«شرایط ایتالیا را که میدانید چه قرنطینه سفت و سختی بود. ما تقریباً تازه با هم آشنا شدهایم و فکر کنید با دو فرهنگ متفاوت یکهو کرونا هم میانمان فاصله انداخت و بدتر از همه هم این بود که نامزدم مبتلا شد و در بیمارستان بستری بود.
برای آنها دیدار به وقت دیگری موکول شده؛ به زمانی نامعلوم که دیگر نمیدانند چه موقعی قراراست فرا برسد. فقط میدانند کرونا دلتنگی مهاجرت را برایشان چندین برابر کرده است.»






ثبت دیدگاه