
این کتاب در پی ارائه راهکارهایی از جنس اخلاق برای افزایش اثربخشی سازمان و موفقیت مدیران در کسبوکار است. مطالب کتاب را ارزشمند یافتم، از اینرو تصمیم گرفتم بخشهایی از آن را با تجربیات خود درهمآمیخته و در قالب نوشتاری مختصر به رشته تحریر درآورم.
لنیک و کییل در پی یافتن پاسخ این سوال که «آیا میتوان ردپای اصول اخلاقی محکمی را در رفتار مدیران موفق پیدا کرد»، دست به تحقیقی گسترده در سطح بینالمللی زدند. آنها ضمن تحقیقات گسترده خود، مفهوم نوینی را با عنوان «هوش اخلاقی» نیز برساختهاند که بنا به ادعای آنان از الزامات مدیریت اثربخش است.
ممکن است چنین به نظر آید که مسیری که این محققان ترسیم کردهاند مسیر چندان دشواری نباشد، ولی به یاد داشته باشیم اگر مسیر دستیابی به رفتار درست و عملکرد اثربخش آنقدر هموار بود، عده زیادی از مدیران دچار سرگشتگی و گمگشتگی در این مسیر نمیشدند. شناخت دقیق اصول اخلاقی جهانشمول میتواند تا حدودی از این سرگشتگی بکاهد. در ادامه میکوشیم این اصول را، که حاصل یک کار میدانی بزرگ است، توضیح دهیم.
اصل اول: راستگویی: راستگویی به معنای روراستبودن است؛ به این معنا که شما اعلام میکنید از چه موضعی برخوردار هستید و موضع شما، همان چیزی است که بیان میکنید. مقوله راستگویی اغلب برای مدیران امری پیچیده به نظر میرسد. از این رو برای ساده کردن این اصل اخلاقی، مصادیق بارز سازمانی آن را بیان میکنیم:
الف) راستگویی در مورد عملکرد: بسیاری از ما واهمه داریم اقرار کنیم در برخی موارد عملکردمان ضعیف بوده است. این موضوع در همه سطوح ملی، سازمانی، خانوادگی و فردی نمود دارد. تجارب مدیران موفق نشان داده است رهبرانی که به راستگویی شهرت دارند، جوی بسیار قوی و نیرومند بر پایه اعتماد میآفرینند.
ب) مبادرت به انجام آنچه درست است: در اکثر سازمانها فشار زیادی برای همسویی و همرنگی با مدیران ارشد وجود دارد و افرادی که مقاومت نامتعارفی ابراز میکنند ممکن است پیشرفت شغلی یا حتی معیشت خود را به مخاطره اندازند.
ج) عمل به قولهای داده شده: تجربه نشان داده است، مدیرانی که توانایی «نه» گفتن را در خود پرورش ندادهاند، همواره در معرض بدقولی قرار دارند. عمل کردن به وعدهها معمولا مستلزم افزایش هوش هیجانی و قدرت برنامهریزی است. کنترل احساسات و مدیریت زمان عواملی تاثیرگذار بر تحقق قولها هستند.
اصل دوم: مسوولیتپذیری: مسوولیتپذیری در تمام سطوح مدیریتی اهمیت ویژهای دارد. بهنظر میرسد در شرایط فعلی کشورمان، همگی ما باید شعار و عمل «مسوولیتپذیری» را سرلوحه خود قرار داده و آن را با تمام وجود پذیرا باشیم.
الف) قبول مسوولیت نسبت به انتخابهای فردی: مدیران ارشد هر تصمیمی که میگیرند، پیامدهای قابل پیشبینی و غیرقابل پیشبینی بههمراه دارد؛ به یاد داشته باشیم مسوولیت هردوی این پیامدها به عهده اوست.
مدیران میانی در سازمانها اغلب میان دستورهای مدیران ارشد و خواستههای زیردستان با دشواری تصمیمگیری مواجهند و معمولا با جملاتی از قبیل اینکه «من واقعا مسوول عملکرد خودم نیستم، چراکه مرتب مدیران ارشد از من میخواهند اینگونه عمل کنم»، «همه کار از من میخواهند درحالیکه اختیار چندانی ندارم» یا «من دوست دارم اینگونه باشد، ولی نمیتوانم و خارج از توان من است» زیر بار مسوولیت اقدامات شخصی انجام پذیرفته نمیروند. بهنظر میرسد با رعایت اصل راستگویی در مواجهه با مدیران ارشد، مدیران میانی میتوانند بر دشواری مسوولیتپذیری خود فائق آیند.
ب) پذیرش خطاها و شکستها: تجارب و یافتههای علمی نشان داده است موفقیتهای پیاپی تحصیلی و شغلی باعث میشود تا این خطای ضمنی بهوجود آید که ما بهدرستی کامل هستیم و علت رشد بیوقفه ما نیز همین است. از طرفی هرچه مقام فرد در سازمان بالاتر میرود، احتمال دریافت بازخورد از سایر کارکنان زیردست کمتر میشود.
ج) پذیرفتن مسوولیت خدمترسانی به سایر افراد: همه ما به تناسب جایگاه و توانمان در قبال وضعیت و حال و روز کشور و سازمانمان مسوولیم. تحقیقات علمی نشان داده است، پذیرش مسوولیت خدمترسانی به جامعه بهصورت عام و خدمت به همکاران بهصورت خاص یکی از مهمترین اقدامات راهبردی برای دستیابی به عملکرد بهتر و بالاتر است.
اصل سوم: دلسوزی و گذشت: «دلسوزی» بهمعنای مراقبت فعالانه از دیگران است؛ یعنی اینکه کارهایی انجام دهیم که قویا اهداف شخصی دیگران را مورد حمایت قرار میدهد. لازمه درک اهداف شخصی کارکنان، ایجاد اعتماد و شناخت دقیق همکاران است. در واقع مدیرانی که هوشاخلاقی بالایی دارند، آرزوها و اهداف فردی کارکنان را رصد و درک کرده و در راستای تحقق آنها برنامهریزی و کمک خواهند کرد.
الف) گذشت نسبت به خطاهای شخصی: گذشتن از خطاهای خود به نوعی فراموش کردن آنها است. البته فراموش کردن خطاها به این معنا نیست که برای رفتارهای غیرقابل کنترل خود بهانه بیاوریم یا آنها را به شیوههای گوناگون توجیه کنیم.
ب) گذشت نسبت به خطاهای دیگران: گذشتن از خطای دیگران به این معنا نیست که ما آن رفتار را پذیرفتهایم یا برایمان مهم نیست، بلکه کافی است به این نتیجه برسیم که احتمالا طرف مقابل نیت بدی نداشته است. تجربه مدیران موفق نشان داده است، گذشتن از خطای کارکنان موجب تداوم زندگی کاری و ایجاد محیطی یادگیرنده و شادیبخش خواهد شد که این مسائل در مجموع عملکرد سازمان را بهبود خواهد بخشید.
چهار اصل اخلاقی مطرح شده همگی در دنیای واقعی و توسط مدیران موفق به کارگرفته شده و تاثیرگذاری آنها بر عملکرد بهتر سازمان ملموس و قابل ردیابی بوده است؛ از اینرو رعایت آنها توسط مدیران و تمامی کارکنان بسیار ثمربخش خواهد بود.
در پایان بهیاد داشته باشیم، فضیلتهای اخلاقی همواره یکدیگر را فرامیخوانند و اگر در یک فرد جمع شوند بیشک نوعی پیوستگی رفتاری اخلاقمدار ایجاد خواهند کرد، برای نمونه رعایت اصل راستگویی میتواند موجب تقویت مسوولیتپذیری شود و دلسوزی مدیران نیز منجر به افزایش گذشت در سازمان خواهد شد.







ثبت دیدگاه