
یک استاد مشهور فلسفه در دانشگاه استنفورد معتقد است راه جدیدی برای مواجهه با اهمالکاری کشف کرده است، چیزی که خودش آن را «اهمالکاری ساختیافته» نامیده است.
در این روش شما فهرستی از کارهایی که بر عهده دارید آماده میکنید، سپس مهمترین کارهایی که در صدر فهرست چشمک میزنند را کنار میگذارید و خودتان را سرگرم کارهای بیاهمیتتری میکنید که در نوعِ خودشان اصلاً هم بیفایده نیستند. اینطوری تبدیل میشوید به یک اهمالکارِ پرکار و محبوب.
درواقع کارکردن روی این مقاله راهی است برای انجامندادن همۀ آن کارها. این اساسِ چیزی است که من اهمالکاری ساختیافته۱ مینامم، استراتژی شگفتانگیزی که کشف خودم است و از اهمالکارانْ انسانهایی اثربخش میسازد که تحسین و احترام دیگران را برمیانگیزند، بهخاطر همۀ کارهایی که به سرانجام میرسانند و از زمان خود بهرۀ مفیدی میبرند.
همۀ اهمالکاران کارهایی را که وظیفه دارند انجام دهند به تعویق میاندازند؛ اهمالکاریِ ساختیافته یعنی هنر بهرهگیری از این خصیصۀ بد. نکتۀ کلیدی این است که اهمالکاری به این معنی نیست که مطلقاً کاری انجام نمیشود.
اگر تمام کارِ برزمینماندۀ همین فرد اهمالکار تراشیدن چند مداد بود، هیچ نیرویی روی زمین نمیتوانست او را به این کار وادار کند. بااینحال، اهمالکار را میتوان به انجام وظایف دشوار، بههنگام و مهمی برانگیخت، بهشرطی که این وظایف راهی باشند برای انجامندادن کارهایی از آن هم مهمتر.
برای بهرهگیری از استراتژی اهمالکاریِ ساختیافته، ابتدا باید وظایف محولۀ خود را به ترتیب اهمیت رتبهبندی کنید، از فوریترین کارها تا کماهمیتترینِ آنها. هرچند که مهمترین وظایف در صدرِ فهرست جای دارند، کارهای مفید دیگری نیز دارید که در ردههای پایینترِ این فهرست قرار میگیرند.
کاملترین نمونۀ اهمالکاری ساختیافته که برایم پیش آمده است وقتی بود که من و همسرم در «سوتو هاوس»، خوابگاهی در دانشگاه استنفورد، استادِ مقیم بودیم. هر روز عصر، بهجای اینکه برگهها را تصحیح کنم، برای ارائۀ درس فردا آماده شوم و کارهای کمیتۀ دانشگاه را انجام دهم، از خانهمان که نزدیک خوابگاه بود بیرون میزدم و به سالن استراحت میرفتم و با ساکنان خوابگاه پینگپنگ بازی میکردم و با آنها در اتاقشان دربارۀ مطالب مختلف گفتگو میکردم، یا فقط در سالن مینشستم و روزنامه میخواندم.
اهمالکاران اغلب مسیری کاملاً اشتباه انتخاب میکنند. آنها سعی میکنند تعهدات خود را به حداقل برسانند، با این تصور که اگر کارهای انگشتشماری داشته باشند اهمالکاری را کنار خواهند گذاشت و همان کارهای کم را سامان خواهند بخشید.
شاید اینجا میپرسید که: «حالا تکلیف وظایف مهم در صدر فهرست چه میشود؟» باید قبول کنیم که این وظایف احتمالاً مشکلساز خواهند شد.
گام دوم در هنرِ اهمالکاری ساختیافته این است که جنس پروژههای صدر فهرست را درست انتخاب کنید. بهترین پروژهها دو ویژگی دارند: به نظر میرسد ضربالاجل مشخصی دارند (اما درواقع ندارند) و بسیار مهم به نظر میآیند (اما درواقع مهم نیستند). خوشبختانه زندگی مملو از چنین کارهایی است. در دانشگاهها، حجم وسیعی از کارها در این دو مقوله جای میگیرند و مطمئنم که در بیشتر نهادهای دیگر نیز چنین است.
مثلاً آیتمی را که اکنون در صدر فهرست من قرار دارد در نظر بگیرید: تمامکردن یک مقاله برای مجلهای در موضوع فلسفۀ زبان. این کار قرار بود ۱۱ ماه پیش تمام شود. من، برای اینکه راهی برای کارنکردن روی این مقاله پیدا کنم، کارهای مهم بسیار زیادی را به انجام رساندهام. چند ماه پیش که احساس گناه کردم، نامهای به سردبیر نوشتم و مراتب تأسفم را بهخاطر تأخیر زیاد اعلام کردم و گفتم که برای دستبهکارشدن بسیار مصمم هستم.
میخواهم موقعیت مشابهی را که تابستان گذشته برایم پیش آمد تعریف کنم. در اوایل ژوئن، از موعدِ فرمهای سفارش کتاب برای کلاسی که برای پاییز برنامهریزی شده بود گذشته بود. در ماه ژوئیه، بهراحتی میشد این کار را وظیفهای مهم با ضربالاجل فوری در نظر گرفت. (برای اهمالکاران، ضربالاجلِ کارْ یک یا دو هفته پس از موعدِ انجام شروع میشود).
اینجا ممکن است خوانندۀ نکتهسنج احساس کند که اهمالکاری ساختیافته تا حدی مستلزم خودفریبی است، چون درحقیقت فرد پیوسته در حال ارتکاب نوعی کلاهبرداری هرمی روی خودش است. دقیقاً. شخص باید بتواند اهمیتِ اغراقآمیز و ضربالاجلِ غیرواقعیِ وظایف را به رسمیت بشناسد و با این احساس که مهم و ضروریاند خود را متعهد به انجام آنها کند.
• این مطلب در تاریخ ۲۳ فوریۀ ۱۹۹۶ با عنوان «How to Procrastinate and Still Get Things Done» در شمارۀ فوریۀ ۱۹۹۶ مجلۀ کرانیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده و سپس روی وبسایت این مجله نیز بارگذاری شده است و برای نخستینبار با عنوان «چگونه میتوان اهمالکار بود و در عین حال کارهای مهمی انجام داد؟» در پروندهٔ اختصاصی هفتمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.
[۱]structured procrastination
[۲]آقای چیپس اسم معلمی محبوب است در داستان خداحافظ آقای چیپس اثر جیمز هیلتون نویسندۀ انگلیسی [مترجم].







ثبت دیدگاه