جمعه, ۲۰ تیر , ۱۴۰۴ Friday, 11 July , 2025 ساعت ×
شناسه : 8633
شهریور ۳۱, ۱۳۹۸ ساعت: 19:03
جدال برق نگاهت با بی مهری های من/ مادری که از بی فرزندی اش می گوید

درِاتاق را که باز میکنی همه سربرمی گردانند.انگار همه آنهایک خواسته مشترک دارند ویک چشم منتظر.فرقی نمی کند که توکه هستی، تورامیهمان لبخندهای ملیحانه خودمی کنند. چشم به دردوخته اندوامیدوارترازهمیشه منتظرآمدن صدای قدم هایت هستند منتظردوباره به آغوش کشیدنت.

خبرنگار زهره نعلبندی – سقف آرزوهایشان خیلی بلندنیست. نه رهایی ازمرکزآرزویشان است ونه دوباره برگشتن به خانه وزندگی قبل.

آنها فقط یک لحظه دیدنت ویک لحظه به آغوش کشیدنت را می خواهند وهرشب را به امید این اتفاق به صبح می رسانند. همزمان با طلوع خورشید،برق چشمان آنها هم طلوع می کند ومی تابد به درب ورودی اتاقشان،وشب دوباره ازفرط خستگیِ انتظار،ازهمان نقطه غروب می کند. منتظرند تاسال بگردد وروزی برسد که زمین به دورخورشیدبچرخد. ولی گاهی هم ،این معادله به هم میخورد وزمین میلی به چرخیدن به دورخورشیدنشان نمی دهد، حتی برای سالی یکبار.

کناریکی از آنهایی که میل به سخن گفتن داردمینشینم .دستش را دردستم میگیرم وبه صحبت هایش گوش می دهم .همچنان حرف ازفرزندانش که می شود،بایک نفس عمیق وآهی سنگین ازدلتنگی اش می گوید ازبی خبری هایش از آنها.

کاش می شد قانعش کنم که فکرکردن وعشق ورزیدن به کسی که حتی لحظه ای هم به یادت نیست بی فایده است وبایدقیداین عشق یکطرفه رازد. ولی مگر می شود که صادق ترین عاشق دنیا راهم بااین حرف ها قانع کرد. این حرف ها برای عشق های زمینی وزودگذر شایداثرکند. ولی برای صادقانه ترین عشق دنیا اثرنخواهدکرد.

اوهمچنان ازعشق وانتظارش می گوید ومن همچنان درتلاش برای آرام کردنش.رویم کم می شود.اودراین عشق کوتاه بیا نیست.

مادری که از بی فرزندی اش می گوید

نداشتن فرزند، دلیل رقم خوردن این سرنوشت برای این مادرشده است .ناگفته نماند که خیلی ها هم باوجودفرزندآنجا هستند.

برایمان ازخدمت های خودش به مادرش می گوید.ازاینکه باوجودتک فرزندبودن به خوبی ازمادرمراقبت کرده است وبعدازفوتش هم ،دغدغه اش دادنِ خیرات خوب برای مادربوده است. اومی گوید:اگرفرزند داشتم اینجانبودم.ازمعدودکسانی است که به جای گله ازفرزندانش، ازنزدیکانش گله منداست. ازاینکه حتی اورایک شب هم به مرخصی نمی برند.

بین صحبت هایش این شعرراهم تقدیم ماکرد:

دلِ تنگم راببین چقدرغصه داره /باهمه این غصه ها کتاب قصه داره

مادری خوش رو و شیرین زبان است.به جای دعا درحق فرزند نداشته اش،هرچه دعای خیربود درحق ماکرد.اوازنمازشب خواندنش گفت وتوصیه اصلی اش به ماهم،انجام این فریضه بود.

این شعرماهم تقدیم او:

شعرخواندی ودلم بانفست گرم گرفت   /   خنده ای کردم وغم دردلم آرام گرفت

حضورمادرشهید دراینجا دورازانتظارمابود/درمقابلت بایدسرتعظیم فرودآورد

یک فرزند داشته است وآن راهم درراه اسلام داده است. بدلیل آلزایمروکهولت سن،توان حرف زدن ندارد.اماازجمله کسانی است که به شدت شرمنده ام کرد.اوبدلیل احتیاج به مراقبت تخصصی به مرکزآورده شده است. این مادربرای امنیت ما تنها دارایی اش راتقدیم کرده است وهمین ایثاراوست که باعث تنهایی اودرسالمندی اش شده است.

مادرم دِینی به گردن دارم وشرمندگی  /    سهم توباید که باشد یک دَمی آسودگی

توعصای پیری ات رادرمسیربندگی   /  هدیه کردی همچو خالق ازسربخشندگی

مادری که منتظر دخترش است

آرزویی ندارد وتنهاخواسته اش دیدن دخترش است. پسرش اورا به اینجا آورده است.امااصراردارد که بگوید،خودش این خواسته  راازاو داشته است.می گوید:فرزندانش دنبال یک لقمه نان هستند ودوست نداردمزاحم آنها باشد.مادرِباگذشتی که همچنان گناه وکوتاهی فرزندانش رابرعهده می گیرد.مرا یادزمانی می اندازد که عاشق اشتباهات معشوقش راتوجیه می کند.

چه دردورنج غریبی است منتظربودن /  چه  زخم های عمیقی است  ازتورنجیدن

دخترهنرمندی که قریب به ۲۰ سال ازعمرش را دراینجا به سر می برد

یک عروسک دارد که برایش یک لباس بافته است. میل وکاموایش هم کنارش است وهمچنان مِیل به بافتن دارد. باذوق لباس عروسکش را نشان می دهد که هنر دست خودش است .ازاوپرسیدم :چندسال است که اینجایی؟ گفت نزدیک به ۲۰ سال

باورم نشد،برای تائیدحرفش به پرسنلی که همراهم بود نگاه کردم اونیزتائیدکردوگفت:ازسال ۸۰که من اینجا هستم اونیزاینجابوده است.باورکردنی نیست که کسی ۱۸سال اززندگی اش رااینگونه ودرمحیطی بسته سرکرده باشد.

هنرت جلوه ای از اوج امیدت به خداست   /   گره هایت سخن ازساعت دلتنگی هاست

 

مهین رحیمی پور مدیرومؤسس مرکز سالمندان فاطمیه

(اووهمسرش ۱۸ سال است که مرکز سالمندان فاطمیه قم را بافروختن منزل وزمین خود راه اندازی کرده اند.این مرکز برای آن ها درآمدی که نداردهیچ ،هزینه هایی راهم به دنبال دارد که گاه، ازپسش بر نمی آیند ونیاز به کمک خیرین دارند.

وقتی ازاو میپرسم که چطورشد که فکر راه اندازی این مرکز به ذهنشان رسید،ازبزرگترین آرزویش درسفرحج دانشجویی می گوید که خواسته اش قرارگرفتن درمسیری است که به مردم خدمت رسانی کند.

اوشهرقم رابدلیل عشق وارادتش به حضرت معصومه(س)،علارغم مخالفت سایرین برای پیاده کردن ایده اش انتخاب کرد.اومی گوید:گاهی خانواده بدلیل مخارج زیاد مرکز، ازتعطیل کردن آن حرف می زنند.اما اوبه حدی عاشق اینجاست که زیربار خواسته خانواده نمی رود وباهرسختی که شده سعی درحفظ این مرکز دارد.

خواسته شماازمردم ومسئولین چیست؟

تنهاخواسته من ازمردم این است که برای کمک به مرکز،ازما موارد مایحتاج اینجا را سؤال کنند.گاهی مردم لطف دارند واقلامی رابه اینجا می آورندکه موردنیاز ما نیست.امادرعوض اقلامی هستندکه ازضروریات اینجاست  ومتاسفانه برای تهیه آن ها دچارمشکل وکمبودبودجه هستیم.

بزرگترین مشکل شماچیست؟

این است که اگرسالمندمابیمارستانی شود،توسط اورژانس به نزدیکترین بیمارستان به مرکز،که خصوصی است اعزام می شودوهزینه اش بسیاربالا می شود. هرچه خواهش می کنیم آن رابه بیمارستان دولتی ببرندقبول نمی کنند.وجدا ازاین مشکلِ هزینه مراقب را هم داریم .اگربهزیستی بتواند ،لیستی از افرادی که حاضربه مراقبت افتخاری ازاین عزیزان هستند تهیه کندودراختیارمراکز قراردهد، تاحدی این مشکل مامرتفع خواهدشد.)

 

عشق بی پایان او نسبت به سالمندان، تنها به افرادحاضر درمرکز خلاصه نمی شود.اوازاصحاب رسانه ومسئولین مربوطه،خواستارجااندختن طرح حامی سالمندان،درجهت حمایت ازسالمندان بدسرپرست وبی سرپرست است.تا آنها هم همانند ایتام وکودکان بدسرپرست حامی داشته باشند.طرحی که اگراجراشود دغدغه خیلی ازسالمندان عزیز وحتی نگرانی مابرای دوران پیری را کم خواهدکرد.

فرقی نمی کند که توکه باشی پولداریافقیر،کارگریارئیس. اینجا ازتواستقبال گرم می شود.اینجا به تواعتماد می شود وراز دل ها برایت گشوده می شود. اینجاحتی فرقی نمی کندکه مدیرمرکزهستی، یاسالمندپذیرش شده مرکز.سفره ی غذایشان یکی است.خانم رحیمی پورمدیرومؤسس مرکزهم تفاوت قائل نشدن راازشماآموخته است .ازهمان غذایی می خوردکه شما میل می کنید. درهمان ظرف غذاهای شما.

محبت وعشق به شما درچشمانش موج میزند وتنهاخواسته اش ازما ،کمک برای بهبودشرایطِ نگهداری شماست.

اوجمله زیبایی به ما می گوید:می خواهم مرکز به جایی تبدیل شودکه خودم درپیری ترجیح دهم درسالمندان نگهداری شوم تا درمنزلم.

حال تودراین جدالی که میان برق نگاه منتظروالدینت وبی مهری های خودت راه انداخته ای، باختن به برق نگاه آن ها بزرگ ترین بُردوموفقیت دنیاست.پس مِیدانی که درآن، بی مهری هایت ازنگاه والدینت سبقت گرفته اند را واگذارکن .چراکه اگرخودت میدان راواگذارکنی بهتراست، تادیگران بخاطربُردناجوانمردانه ات تورا به خداواگذارکنند.

وپایان این قصه بایدگفت:شایدسالمندان هیچ وقت به عقب برنگردند ولی ما حتما به جلوخواهیم رفت. پس بنگرکه انتظارت درزمان سالمندی ازفرزندت چیست واکنون همان فرزندی باش که ازفرزندخودانتظار داری باشد.

عاقبت تک تک اسیرخاک دنیا می شویم / پس دراین میهمانی چندروزه بی مهری چرا

جهت کمک به بهبودشرایط ورفع مشکلات مرکزتوانبخشی ونگهداری سالمندان فاطمیه ،مشارکت های خودرابه شماره حساب۵۸۵۹۸۳۷۰۰۰۱۸۳۳۰۷ واریزنمائید.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.